شعر و متن عاشقانه
اره غربت را نباید در شهری غریب یا در گم شدن لحظات اشنا جستجو کرد هرگاه عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد انگاه تو غریبی اگه لحظه ی پاک نیایش دارم از خدا یه خواهش/به سر دلهای سوخته بکشه دست نوازش به یاد ارزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...
من اونم که گفتم واسه چشم تو دیونم اره من قول داده بودم تا تهش باهات
بمونم ولی پس دادی نگام رو زیر اواره غرورت من فقط یه کم شکستم خوب نگام
کنی همونم
شبی از شبای زمستون مسافری به عنوان گرمای نگاهت به تو پنا اورد تنهایش
نگذار شاید در گرمترین روزهای تابستان به خنکییه لبخندش محتاج باشی
نوشته شده در دوشنبه 89/3/24ساعت
6:2 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |